جدول جو
جدول جو

معنی پیشانی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشانی کردن
گستاخی کردن بیشرمی کردن: سپر از غمزه مست تو بیندازد چرخ با دو ابروی خود کس نکند پیشانی. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پراگندن، افشاندن (دانه و مانند آن)، آشفتن آلفتن گوراندن، یا پریشان کردن موی و زلف. از هم باز کردن تارهای آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشانی سودن
تصویر پیشانی سودن
سر بر خاک نهادن، تعظیم کرئن، سجده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوایی کردن
تصویر پیشوایی کردن
قیادت کردن امامت کردن رهبری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش رفتن از جای خود فراتر رفتن، ترقی کردن کمال یافتن، در آمدن در مجاور گذشتن از حد طبیعی و در آمدن در حیطه مجاور (چنانکه لشکری از مرز بگذرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانه کردن
تصویر پیمانه کردن
پیمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیطانی کردن
تصویر شیطانی کردن
بازیگوشی کردن هرماسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
پراکنده کردن، آشفته کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشانی سودن
تصویر پیشانی سودن
پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع، سجده کردن، پیشانی ساییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشانی سودن
تصویر پیشانی سودن
((دَ))
کرنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریشان کردن
تصویر پریشان کردن
Disconcert
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ทำให้สับสน
دیکشنری فارسی به تایلندی
परेशान करना
دیکشنری فارسی به هندی
বিভ্রান্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیشاب کردن
تصویر پیشاب کردن
بول کردن شاش کردن شاشیدن ادرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
به پیچ و تاب در آوردن، پیچیده کردن گردان ساختن: گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم. (فردوسی)، مضطرب ساختنمشوش کردناز غم بتافتن: بفرمود پس تاش بیجان کنند بروبر دل دوده پیچان کنند. (شا. بخ 2294: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن
فرهنگ لغت هوشیار